به گزارش قدس آنلاین، حدود یک ماه پیش بود که معاون سخنگوی وزارت خارجه امریکا و نیز انریکه مورا، مذاکرهکننده ارشد اتحادیه اروپا از وجود مسائل دشوار بدون راهحل و مسائل مهمی که هنوز معلق ماندهاند در مذاکرات هستهای ایران و ۵+۱ خبر دادند. اخیراً آقای خطیبزاده، سخنگوی وزارت امور خارجه نیز اعلام کرد: «اگر قرار بود خطوط قرمز را رد کنیم توافق چندین ماه قبل رخ داده بود.» سؤالی که مطرح است این است که «برخی مسائل دشوار» که هنوز بدون تعیین تکلیف باقی ماندهاند و خطوط قرمزی که امریکاییها اصرار به عبور ایران از آن برای رسیدن به توافق دارند چه چیزهایی است که مانع رسیدن به توافق شدهاند و چرا از نیمه اسفندماه سال گذشته مذاکرات به نوعی فریز شده و در آن، سستی، ابهام و تردید به وجود آمده است؟ البته مذاکرهکنندگان ایران این وقفه را حاصل عدم تصمیم سیاسی طرف مقابل برای حل این موانع دانستهاند.
آنچه روشن است هدف تیم مذاکرات فعلی رسیدن به یک توافق خوب است که به تکرار تجربه برجام منتهی نشود که البته تحقق این هدف با زیادهخواهیهای امریکاییها چندان سهلالوصول نیست. با این حال به نظر میرسد این روزها اهمیت رسیدن به توافق در موضوع هستهای و احیای برجام در حال رنگ باختن است که به برخی علل آن اشاره میشود:
۱. شرایط داخلی ایران تغییر کرده است. این تغییر هم در بعد سیاسی و هم در بعد اقتصادی و توانمندیهای راهبردی ایران رخ داده است. در بعد سیاسی مجلس و دولتی بر سر کار آمدهاند که به هر عنوانی نامگذاری شوند روشن است که دیگر آن اعتقاد به کدخدامداری امریکا و رسیدن به هر توافقی بدون لحاظ کردن منافع ملی مردم و برداشته شدن واقعی تحریمها در این نهادها وجود ندارد. از طرفی با استقرار دولت جدید و تلاشهای دیپلماتیک رخ داده، شرایط اقتصادی هم تغییر کرده و هر روز خبرهای خوبی از آزاد شدن داراییهای ایران و نیز توافقات اقتصادی با کشورهای مختلف به گوش میرسد. به عبارتی چاقوی تحریم از هر زمانی کندتر شده و دیگر برش سابق را ندارد.
این موضوع در کنار افزایش فروش نفت ایران و رشد قیمت جهانی آن، چشمانداز مثبتی در برابر اقتصاد ایران قرار داده است. از بعد راهبردی هم ایران نسبت به سالهای منتهی به برجام از توانمندی بالاتری برخوردار شده و در وضعیت بهتری قرار گرفته است و دست برتر را در منطقه دارد.
۲. شرایط بینالمللی در حال تغییرات بزرگی است. آمریکاییها شکستهای بزرگی را در منطقه غرب آسیا متحمل شده و مجبور به محدود کردن حضور خود در برخی مناطق آن شدهاند. همچنین در عرصه اوکراین در یک جدال واقعی با روسها به سر میبرند. جنگ اوکراین باعث ایجاد مشکلات زیادی برای غربیها به خصوص در عرصه تأمین سوخت شده و قیمت جهانی نفت و گاز را افزایش داده است.
در این شرایط تشدید تخاصم و تحریم با کشوری، چون ایران که علاوه بر نقشی که به عنوان یک کشور صادرکننده نفت و گاز دارد، با ابزارهای راهبردی منطقهای خود بر امنیت صادرات نفت و گاز و قیمت جهانی آن تأثیرگذار است، چندان عاقلانه نیست! از منظر دیگر میتوان گفت تشدید تحریمهای ایران که اکنون دیگر تا حدی رنگ باختهاند، در واقع اثر بومرنگی داشته و بزرگترین آسیب را به اقتصاد غرب وارد خواهد کرد!
۳. برخلاف تصور اولیه امریکاییها و صهیونیستها، فشارهای بینالمللی و تحریمها و نیز کارشکنیها و اقدامات خرابکارانه و تروریستی غربیها با محوریت رژیم صهیونیستی نتوانسته توانایی هستهای ایران را محدود و کند نماید، بلکه این توانمندی با سرعت بالایی رو به توسعه است و خروج امریکا از برجام به آن شدت هم بخشیده است.
کمتر کسی تصور میکرد که ایران در اوج بحران خود با امریکا به راحتی بتواند غنیسازی ۶۰ درصد را به طور رسمی انجام دهد، ولی ایران این اقدام را آغاز کرد و امروز همه میدانند که غنیسازی بالای ۹۰ درصد برای ایران از همیشه سهلالوصولتر و در دسترستر بوده و هیچگونه مانع سیاسی و فنی برای آن وجود ندارد و در صورت تعلق گرفتن اراده سیاسی به آن، در کمترین زمان قابل انجام است. امروز ایران بر قله فناوری هستهای ایستاده و از این نظر میتوان یأس و ناامیدی غربیها از توقف و معکوسسازی توانمندی هستهای ایران را به وضوح دید.
۴. از طرفی با توجه به مسائل گفته شده، از نقطه نظر ادراک آمریکاییها هم عدم تحقق زیادهخواهیهای آنان با رسیدن به توافق مطلوب با ایران قابل مشاهده است. اگر امریکاییها امتیازات واقعی به ایران بدهند و موانعی را بردارند که مانع ثمر دادن واقعی رفع تحریمهای هستهای است، برای نمونه برداشتن نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از لیست گروههای تروریستی بدون متعهد شدن ایران برای گرفتن انتقام از عاملان جنایت ترور شهید حاج قاسم سلیمانی، علاوه بر تلقی شکست امریکا در برابر اراده انقلابی ملت ایران، در واقع بزرگترین اعتراف در سطح جهانی به این حقیقت است که اقدامات آمریکاییها همواره جهتگیری سیاسی داشته و عاری از حقیقت است. این در حالی است که توانمندی هستهای ایران به نقطه بیبازگشت رسیده و دیگر نمیتوان با هیچ ابزاری آن را از بین برد.
۵. از طرفی با توجه به خوی استکباری حکومت آمریکا، هیچگاه نمیتوان امید به دادن تضمینهای واقعی برای ادامه توافق از طرف آمریکاییها و نیز عدم وقوع دوباره بدعهدی آنان پس از انجام تعهدات ایران داشت! در حالیکه همین الان نیز خط و نشانهای مختلف از سوی برخی نمایندگان و شخصیتهای سیاسی امریکایی برای زیرپا گذاشتن توافق احتمالی دیده میشود.
با توجه به موارد اشاره شده فوق، باید گفت توافق هستهای اهمیت و اعتبار خود را در بین طرفین از دست داده است و این خود از نشانههای این است که عصر آمریکا رو به پایان است و این برای همه در حال اثبات است که دیگر نمیتوان و نباید بر دیوار آمریکاییها یادگاری نوشت. با این شرایط باید برای عصر پساآمریکا طرحی نو درانداخت و تدبیری تازه اندیشید!
منبع: جوان آنلاین
نظر شما